ما اميد از طاعت و چشم از ثواب افکنده‌ايم

شاعر : سعدي

سايه‌ي سيمرغ همت بر خراب افکنده‌ايمما اميد از طاعت و چشم از ثواب افکنده‌ايم
دل به دريا و سپر بر روي آب افکنده‌ايمگر به طوفان مي‌سپارد يا به ساحل مي‌برد
گو بيا کز روي مستوري نقاب افکنده‌ايممحتسب گر فاسقان را نهي منکر مي‌کند
شاهد اندر رقص و افيون در شراب افکنده‌ايمعارف اندر چرخ و صوفي در سماع آورده‌ايم
باز مي‌پوشند و ما بر آفتاب افکنده‌ايمهيچکس بي‌دامني تر نيست ليکن پيش خلق
ما دهل در گردن و خر در خلاف افکنده‌ايمسعديا پرهيزگاران خودپرستي مي‌کنند
گر برو غالب شويم افراسياب افکنده‌ايمرستمي بايد که پيشاني کند با ديو نفس